اون روزها سید واحد های مختلفی تشکیل داده بود .واحد تسلیحات واحد اموزش واحد تدارکات واحد..... بنده حقیر هم مسئول واحد تدارکات بودم.
بودجه که نمیداد سید ! من باید از بچه ها بودجه میگرفتم .
صندوق چوبی درست کرده بودم و گذاشته بودم توی پایگاه و هرکسی به وسع خودش پول توی جیبیهاشون رو یواشکی که ریا نشه میریختن توی صندوق ، منم اخر هفته به اخر هفته اون رو میکشیدم بیرون میرفتم یه جعبه شیرینی ، قند ، چای ،نان ، پنیر ، خربزه ، هندوانه وخلاصه به فراخور فصل برای بچه هایی که میومدند برای نگهبانی خرید میکردم .
خلاصه بودجه هم که کم میاوردیم خدا از جای دیگه ای میرسوند. ماه رمضان هم بچه ها سحری مادرشون می پختند میاوردیم بچه ها سحری میخوردند وعدهای نماز صبح رو میخوندند و میرفتند و عده ای هم نماز میخوندند و میرفتیم توی شبستون مسجد یه پتو نصف زیر و نصف رو میخوابیدیم تا ظهر بعدم که نماز جمعه و بعدم یه عده خونه دوباره و عده ای هم دوباره مسجد . کار ما هم که یه سره تو مسجد بودیم .
گاهی میشد که هفته ای نمیرفتیم خونه . یادمه ملکی شهید شده بود ما یه هفته ای توی مسجد بودیم چون منزل ملکی نزدیک مسجد بود همه کارهاش تو مسجد شیخ عبد النبی انجام شد . خدا بیامرزدش اسماعیل رو از پا نمیشست دوان دوان دنبال کارهای شهید ملکی بود . صفا و صمیمیتی بین بچه ها بود زبان زده همه بودند اون بچه ها . خیلی هاشون سنی نداشتند که اسمهاشون یادم نیست ولی یکی شون علی هراتی بود خیلی شیطون بود الان نمیدونم کجاست ولی شنیدم توی صدا سیماست . لاریجانی بود . مسعود قافله باشی .قاسم تحصیلی . حسین استاد اقا . شریعتمداری .علی تفرشی.مرتضی جواد زاده.لاجوردی.شهید توکلی با برادرش.مرحوم کاشانی مرحوم تفرشی احمد و محمد طاهری جنیدی .عصار. شجاعیان . شهید محمود طاهری.شهید فرشته . شهید بهروز نیکپور.داداش شهید نیک پور . مهراب بیک با پدرش میومد پایگاه و پدر فعالی داشت . در واخ .شهید زهرایی . شهید احمد موحدی . شهید علی موحدی . بچه ها اگر زنده اند خدا حفظشون کنه اگرم نیستند خدا رحمتشون کنه.